در سال قحطی عارفی غلامی دید که شادمان بود؛ گفت: چطور در چنین وضعی شادی می کنی؟ گفت: من غلام اربابی هستم که چندین گله و رمه دارد و تا وقتی برای او کار می کنم روزی مرا می دهد.
عارف گفت: "از خودم شرم دارم که یک غلام به اربابی با چند گوسفند توکل کرده و غم به دل راه نمی دهد و من خدایی دارم که مالک تمام دنیاست و نگران روزی خود هستم"
yalan donia ...
ما را در سایت yalan donia دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : شراره yalan بازدید : 592 تاريخ : سه شنبه 17 ارديبهشت 1392 ساعت: 5:30